بدنیا اومدنت
غزل گلکم
روز سه شنبه عصر بود من وبابا رضا با هم رفتیم پیش خانم دکتر آخه یه 6 روزی بود که ازموقع دنیا اومدنت میگذشت
خانم دکتر وقتی سونو رو دید گفت باید بستری بشی !!!!
همون شب ساعت 10و 46 دقیقه بود که دنیا اومدی ،یه دخمل نازو توپولو که 4کیلو و200 گرم وزن داشتی .
خانم پرستار من وتو رو برد پیش بابایی ، بابایی هم چقدر خوشحال بود
غیر از بابایی ،مامان جون وبابا جون به همراه خاله فاطمه (خاله بابایی) هم اونجا بودن وچقدر بابا جون ذوقت کرد
فردا ظهر اومدیم خونه
خاله ملیحه وقتی تو رودید ازخوشحالی اینقدر گریه کرد که نگو ونپرس!
عزیزکم،نی نی که بودی یه نی نی آروم وساکت بودی که حد وحساب نداشت،حالا هم تو خونه وقتی حرف از آروم بودن تو میشه بابا میگه خدا کنه محمد طه هم مثله غزل نی نی آرومی باشه!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی