غزلغزل، تا این لحظه: 18 سال و 7 روز سن داره

غزل زیبای زندگی

خدای مهربان

1390/1/18 21:16
نویسنده : بابا و مامانی
236 بازدید
اشتراک گذاری

 

  • از خداوند خواستم تا عـادتـهای زشـتـم را ترک دهـد…

خداوند فرمود: خودت باید آنها را رها کنی!!

  • از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند!

فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است ، عطا کردنی نیست بلکه آموخـتـنـی است…

  • گفتم : پس مرا خوشبخت کن!

فرمود: نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو…

  • از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نـکـنـد!

فرمود: رنج از دلبستگـیـهای دنیایی جدا و به من نزدیکـتـرت می‌کـنـد…

  • پس از او خواستم تا روحم را رشد دهد…

فرمود: نه ، تو خودت باید رشد کنی ، من فقط شاخ و برگ اضافـیـت را هرس می کنم، تا بارور شوی…

  • از خدا خواستم حداقل کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم و به کمال برسم…

فرمود : برای همین کار من به تو زندگی داده ام!

  • نا امیدانه از خدا خواستم کمکم کند تا همان قـدر که او مرا دوست دارد ، من هم دیگران را دوست بدارم…

خداوند فرمود : بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد! …

یعنی محبت به دیگران

لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق ……

                                                        http:\\quran-googlea5.blogfa.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)